سفرنامه حسام

سفرنامه حسام

ماجرا ها، خاطرات و یادداشت های سفر
سفرنامه حسام

سفرنامه حسام

ماجرا ها، خاطرات و یادداشت های سفر

بلژیک: بروکسل (بخش دوم)، Manekin Pis، خیابان های شرقی و سنت هوبرت – 30 ژانویه 2015

پس از کمی استراحت، تصمیم گرفتم ابتدا به سمت Maniken Pis بروم که بعنوان سمبل شهر بروکسل (و حتی کشور بلژیک شناخته می شود).

این مجسمۀ کوچک که در یکی از کوچه های فرعی اطراف Grand Palace نصب شده، پسربچه ای است در حال جیش کردن! دربارۀ تاریخچه و مشخصات آن می توانید در سایت های مختلف اطلاعات کسب کنید، اما همینقدر بگویم که در نگاه اول یک مجسمۀ کاملاً معمولی است که توریست های بسیار زیادی را به خود جذب می کند.

در تمام فروشگاه های شهر ماکت این مجسمه در ابعاد مختلف به فروش می رسد و در شکلات فروشی های متعدد اطراف هم، مجسمۀ شکلاتی در ابعاد مختلف ساخته شده.

پس از کمی گشتن در خیابان های این منطقه (که در جنوب غربی Grand Palace قرار دارد)، کمی سوغاتی خریدم (از جمله مجسمۀ کوچک همین پسربچه) و سپس به سمت شرق بروکسل راه افتادم.

همانطور که قبلاً هم گفتم بروکسل شهر تن تن است و به همین دلیل در تمام خیابان ها نقاشی های مختلفی از کتاب های تن تن را می توان یافت. کافی است کمی دقت کنید تا آنها را پیدا کنید.

از ایستگاه مرکزی قطار گذشتم و از پله هایی که به سمت خیابان های شرقی می رفت راه افتادم. بروکسل در شیب واقع شده و برای رسیدن به این قسمت، از درون پارکی زیبا به اسم Warandepark گذشتم و از حدود 200 پله  بالا رفتم. در چند نقطه تراس هایی ساخته شده برای استراحت و تماشای چشم انداز زیبای بروکسل.

خیابان های شرقی شهر از لحاظ ساختار و ظاهر، تفاوت چندانی با خیابان های مرکزی ندارد اما بسیار منظم تر و خلوت تر است و توریست زیادی به چشم نمی خورد. کوچه های شیب دار سنگفرش شده، کلیساهای قدیمی، پارک های زیبا و تعداد زیادی مجسمۀ افراد مشهور بلژیک، شهر را به یک موزۀ کامل تبدیل کرده که دوربین را به هر سمتی بچرخانی، عکسی زیبا به ثبت خواهد رسید.

پس از دو، سه ساعت پیاده روی و گشتن در خیابان های این منطقه، به سمت مرکز شهر برگشتم تا هم استراحتی کرده باشم و هم گشت منطقۀ مرکزی را تکمیل کنم.

این نکته را بگویم که یکی از مهمترین وسایل سفر (مخصوصاً در سفرهایی که پیاده روی زیاد است)، وجود کفشی است که پا را اذیت نکند و کف آن نرم باشد. کفش بد علاوه بر آسیب رساندن به پا، اجازۀ پیاده روی های طولانی را نمی دهد و آدم را زود خسته می کند. البته منظورم از کفش خوب الزاماً کفش گرانقیمت نیست، منظورم کفشی است که دقیقاً اندازۀ پا باشد و انعطافپذیری خوبی هم داشته باشد.

فروشگاه بزرگ Galeries Royales St Hubert مقصد بعدی ام بود. راهرویی طویل که دو طرف آن پر از فروشگاه های لوکس بود. چرخی در آن زدم و چون قصد خرید نداشتم  خارج شدم.

در عوض وارد تعدادی از فروشگاه ها و مغازه های خیابان اصلی شدم و چند قلم کوچک سوغاتی و یادگاری خریدم.

وقتی به محدودۀ Grand Palace رسیدم هوا رو به تاریکی رفته بود و چراغ نمای ساختمان ها روشن شده بود. به نظرم این منطقه در شب بسیار بسیار زیباتر از روز است. جمعیت بیشتری در میدان بزرگ شهر حضور داشتند که بیشترشان توریست هایی بودند در حال عکاسی از ساختمان ها.

با نزدیک شدن به ساعت 8، تصمیم گرفتم به سمت ایستگاه Brussels Midi برگردم. جایی که باید با قطار سریع السیر Thalys به سمت پاریس می رفتم.

نیم ساعت قبل از رسیدن قطار در ایستگاه بودم. چمدانم را پس گرفتم، گشت کوتاهی در ایستگاه زدم و سپس به سمت سکوی مخصوص قطارهای Thalys رفتم. قطار راس ساعت رسید، پرینت بلیت را به ماموری که جلوی در واگن ایستاده بود نشان دادم و سوار واگن خودم شدم.

از آنجا که سیستم قطارهای Thalys مانند هواپیما است، هر کس باید دقیقاً روی صندلی که روی بلیت مشخص شده بنشیند. صندلی ام را پیدا کردم و نشستم. واگن نسبتاً پر بود و اغلب هم اروپایی هایی بودند که برای کار به شهر (و در واقع کشور) دیگری آمده بودند و حالا داشتند به خانه شان برمی گشتند.

عدم وجود مرز بین کشورهای حوزۀ شینگن بسیار جالب است. یعنی وقتی که می خواهید در بلژیک سوار قطاری شوید که به فرانسه می رود، هیچ بازرسی و گمرک و سوال و جوابی وجود ندارد. انگار قرار است از یک استان به استان دیگر خودمان سفر کنیم. به همین راحتی.

سرعت قطارهای Thalys بسیار زیاد است و به 300 کیلومتر در ساعت هم می رسد. تا پاریس دقیقاً یک ساعت و نیم راه است و من هم راس ساعت (یعنی 11:07 شب) در ایستگاه Paris Nord پیاده شدم.

طبق قرار باید به سمت کیوسک اطلاعاتی که مقابل در ورودی ایستگاه قرار داشت می رفتم تا یکی از بستگان را که قرار بود دنبالم بیاید پیدا کنم.

وقتی رسیدم، او هم رسیده بود و پس از یک احوالپرسی بسیار گرم، من را به سمت ماشینش هدایت کرد.

بعد از نیم ساعت به خانه شان رسیدیم و با آنکه از پیاده روی طولانی در بروکسل بسیار خسته بودم، تا دیروقت بیدار بودیم و حرف زدیم.

یکی از اتاق هایشان را به من دادند و نقشۀ پاریس و بلیت مترو و... را که لطف کرده و از قبل برایم تهیه کرده بودند در اختیارم قرار دادند. ساعت از 2 گذشته بود که خوابیدیم.

من دو روز کامل را در پاریس داشتم و باید از آن به بهترین نحو استفاده می کردم.

وقتی روی تخت دراز کشیدم نفهمیدم چطور و کی خوابم برد.. .