پنجشنبه، آخرین روز سفر بود و انقدر بهمون خوش گذشته بود که واقعاً باورمون
نمیشد به این سرعت به روز آخر رسیدیم. بعد از صبحانه، به اتاق برگشتیم و چمدون ها رو بستیم. ساعت 11 پایین اومدیم،
اتاق رو تحویل دادیم و چون قصد داشتیم از فرصت استفاده کنیم، وسایلمون رو به هتل
سپردیم و بیرون رفتیم. نزدیک ترین جا، خیابون بوکیت بینتانگ بود و فروشگاه ها و رستوران های زیادش. من
معتقدم همیشه باید در سفر یک زمانی رو برای خریدهای انجام نشده یا کارهایی که دوست
داریم دوباره انجام بدیم خالی بذاریم. ساعت 11:30 بوکیت بینتانگ بودیم و تا ساعت 5 عصر وقت داشتیم. از این چند ساعت
نهایت استفاده رو کردیم و کمی خرید کردیم. ناهار رو در مک دونالد همین خیابون
خوردیم و وقتی کارمون تموم شد، با این خیابون دوست داشتنی خداحافظی کردیم. با مترو به هتل برگشتیم و در لابی منتظر اتوبوس تور موندیم. همونطور که حدس می
زدیم اتوبوس با نیم ساعت تاخیر نسبت به چیزی که اعلام کرده بودن دنبال ما اومد و
بعد از سوار کردن مسافران هتل های دیگه به سمت فرودگاه برگشتیم. یادتون باشه فرودگاه کوالالامپور خیلی خیلی بزرگه و از لحظۀ پیاده شدن جلوی در
ورودی تا رسیدن به گیت مورد نظر چیزی حدود نیم ساعت زمان لازمه. حتماً برنامه رو
طوری بذارین که زمان کافی برای پیدا کردن ترمینال و گیت داشته باشین. علاوه بر این
خود فرودگاه هم فری شاپ خوبی داره که میشه ازش خرید کرد. خوشبختانه پرواز بدون تاخیر و راس ساعت انجام شد و ما ساعت 5 صبح تهران بودیم. مالزی از چیزی که توقع داشتم خیلی بهتر و سرگرم کننده تر بود. غارهای باتو،
دهکدۀ فرانسوی ها و معبد "چین-سویی" جزو به یادماندنی ترین جاهایی هستن
که تابحال دیدم ام. خیلی ها ازم می پرسن آیا حاضرم دوباره به مالزی سفر کنم؟ جواب من اینه که اگر
سفر کاری و لازم باشه که هیچ، اما اگر قرار باشه من انتخاب کنم، همیشه دیدن جاهای
جدید رو ترجیح می دم. هر جا که باشه.
|