از آنجا که بیشتر وقت من در سالن های جشنواره سپری می شد، وقت چندانی برای
خرید یادگاری یا سوغاتی نداشتم. در حین مرور برنامۀ جشنواره، متوجه شدم پنجشنبه صبح فیلم مهمی نمایش داده
نمیشه و همین موضوع فرصتی رو بوجود آورد که برای گشتن در شهر و انجام یک سری
خریدها به سمت خیابون Blaak
برم.
اولین و مهمترین سوغاتی هلند پنیر هست. انقدر تنوع وجود داره که نمی دونین
کدوم رو انتخاب کنین و خوبیش اینه که پنیرها در بسته بندی های مختلف و اندازه های
متنوع وجود دارن. بهترین جا برای خرید پنیر سوپرمارکت هاست که هم نسبت به فروشگاه
های معمولی بسته بندی تمیزتری دارن و هم قیمت مناسب تر.
به سمت بازار روز سرپوشیدۀ روتردام رفتم و از سوپرمارکت بزرگی که در طبقۀ منفی
یک قرار داشت تعداد زیادی پنیر از طعم های مختلف خریدم، هر بسته (200 گرمی) حدود 1
تا 2 یورو. نکتۀ جالبی که در خرید از سوپرمارکت ها و فروشگاه ها وجود داره اینه که موقع
حساب کردن (کنار صندوق) هیچ کیسۀ پلاستیکی به شما داده نمیشه که خریدهاتونو بریزین
توش. به دلیل حفظ محیط زیست و کم کردن استفاده از پلاستیک، هر کسی موظفه یک کیسه
ای همراه خودش بیاره که بعد از حساب کردن، خریدهاشو بریزه توش. من البته این رو
قبلاً دیده بودم و یکی دو کیسۀ بزرگ داخل کوله پشتیم گذاشته بودم. برخلاف تصور، شکلات اصل هلندی هم در این کشور قیمت بسیار خوبی داره. شکلات های
عالی و متنوع رو میشه از سوپرمارکت ها با قیمت هایی کمتر از یک یورو خریداری کرد.
با اینکه به اندازۀ کافی توی خونه شکلات داشتیم اما چند تا شکلات هم برداشتم،
بیشتر به قصد سوغاتی دادن به اطرافیان.
از بازار روز که بیرون آمدم، متوجه شدم باران ملایمی باریده و سنگفرش خیابان
را خیس کرده است؛ فضای شهر بعد از باران دقیقاً با تصور ذهنی من از خیابان های
اروپایی همخوانی داشت.
فروشگاه های زیادی در خیابان های این منطقه از شهر وجود دارند که برای خرید انواع
سوغاتی مناسب هستند. وارد هر کدام که می شدم اقلام جدیدی می دیدم که برایم تازگی
داشت. مقداری خرید کردم و در فروشگاه های بزرگ لباس فروشی هم کمی قدم زدم و چند
تکه ای خرید کردم. باز هم برخلاف تصور غالب، قیمت لباس در هلند آنقدر که انتظارش
را داشتم گران نبود و می شد با پرداخت مبلغی منطقی لباس های خوبی خریداری کرد. چیزی که در روتردام زیاد دیدم و برایم جالب بود، تعداد ماشین های برقی موجود در خیابان ها بود. ماشین هایی که با برق کار می کردند و از طریق شارژرهای کنار خیابان "شارژ" می شدند. نزدیکی های ظهر، هم کوله پشتی ام انقدر سنگین شده بود که راه رفتن را دشوار می
کرد و هم باید برای رسیدن به برنامه های جشنواره خودم را به کاخ فستیوال می
رساندم. به هتل برگشتم، خریدها را جابجا کردم و دوباره بیرون آمدم. تقریباً تا آخر شب درگیر برنامه های جشنواره و مراسم اختتامیه بودم و وقتم در
سالن های نمایش و گفتگو با تهیه کننده ها و کارگردانان کشورهای دیگر گذشت. حدود 12 شب که از کاخ جشنواره بیرون آمدم، برق تند و بسیار زیبایی در حال باریدن
بود. پیاده به هتل برگشتم و خوابیدم تا برای برنامه های فردا آماده باشم.
طبق برنامه، قصد داشتم ظهر به سمت بلژیک و بعد هم به سمت فرانسه بروم.
در واقع از فردا، بخش دوم سفر من شروع میشد. مدل آن از کاری به توریستی تغییر می کرد و باید خودم را برای پیاده
روی های طولانی آماده می کردم. |